همین چند وقت پیش بود که یک ساعت کوانتومیِ کوچک – نوعی ساعت اتمی که از اتمهایِ خنک شدۀ لیزر استفاده میکند – با تولید هرچه بیشتر بینظمی، دقیقتر توانست «زمان» را اندازه بگیرد. نسبت «دقّت» و «آنتروپی» مرا واداشت به اینکه در ساحتِ ناخودآگاه و خودآگاهِ ذهنْ عیاشیِ خیالبافانه کنم، و تأثیر سیکوآکتیـفها را (چهقدر آوانوشت فرانسوی خوب است!)، بهروی شبکهيِ درهمتنیدهيِ نورونی با استنتاجیجاتهایِ هرچند تُنُکم کشف کنم!
سیکوآکتیفهایی نظیر کافئین موجب افزایش دقّت میشوند؟
آمد و شد بین نورونی با بروزِ شلیک عصبی (=Spike) موجب جابهجایی اطلاعات میشود. سه دستهي سرکوبگرها و محرکها و توهمزاها میتوانند کنشِ «شلیک عصبی» را زیر چتر خود قرار دهند. انگاری، این سه دسته، با دگرسانیِ کارکرد مغز میتوانند خودآگاهی را بِکشند و بُکشند و دچار دگردریختیِ ناپایدارش سازند!
«پژوهشگرانِ ساعت اتمی، نشان دادند که سیگنالهای الکتریکی باعث میشود تیک تاک ساعت منظمتر و دقیقتر شود، اما این کار به بهای " افزایش گرما و در نتیجه آنتروپی" در سیستم انجامید.»
هوم! نکتهي جالبیست؛ امّا کافئینیجات هم میتواند با افزایش بسامدهایِ الکتریکیِ سیناپسیْ موجب دقیقتر شدنمان شود؛ امّا این تا جایی کار میکند، بعد از آن با فرارفتن از سطحِ ظرفیتِ سیستم، سیناپسها خودآگاهیِ دروغین را قی میکنند و پیامدِ کافئین خودش را نشان میدهد، یعنی، سیکوآکتیفی همتای کافئينْ دقّت و آنتروپی را همزمان افزایش نمیدهد، بل با افزایش آنتروپی در سطح سیناپسی مغز، در چند مرحله، پیامدهایی را متوجّهي سیستم میکنند که یکی از آنها «دقّت» است. و پس از آن، با هرج و مرج سامانه را فلج میکند(بیا و یک مصدر جعلی بسازیم، فلجیدن! و پشت بندش، میفلجاند!).
به نظرم، نوعی تیزنگری پشت این ماجرا خوابیده است. در این وادی، شتاب و آهنگِ تزریقِ رانهي عصبی خیلی مهمّ است. مَثَل، اگر یک ضرب پانصد میلیگرم را بیندازی بالا، احتمالاً نورونهایت گیرپاژ کنند امّا اگر این پانصد میلیگرم را با یک شتاب خوشخوشکانهای واردِ کانون یاختههایت کنی، آنتروپی یکسر نمیبلعدت، بل روی خوشش را نشانت میدهد، و خودآگاهی سیرِ صعودی به خود میگیرد!
باور نمیفرمایید؟ خب، خب، نکنید! اگر یک دستگاه الکتروآنسفالوگرافی میداشتم، و نمونه آدمیزادی حرف گوش کن، و البته، به همراه پانصد گرمِ قهوهيِ بو دادهيِ ظلمانی (=دارک رُست!)، اینطور برایم قمیش نمیآمدید که باور نمیکنید! آنهنگام، میتوانستم هر گونه هستیجاتِ هستندهای را بسنجم؛ بیآزمایم! آنموقع هرج و مرج آغازین را میکشفیدم! ــکه میداند!؟
پیآیند
نگارندهي این نوشتار، تحت تاثیر پانصد میلیگرم کافئین است. این یک اعتراف است و یک حقیقتِ بیپرده که آنتروپی مرا بلعیده است (گفتن ندارد دروغ گفتم، این «پیآیند» را گذاشتم که مثلاً تحت تاثیر قرارتان دهم، و این هم حقیقتی است، حقیقتی محض!).
نظرات
ارسال یک نظر