«جُستاری کوتاه در بابِ نظام سینما-زبان»
جُستار را با این پرسش آغاز میکنم: آیا میتوان نماهایِ یک فیلم را به یک درام - واژه فروکاست؟ با تحقق چنین ایدهای، شاید این ادعا گزافه نیاید که سینما نیز دارای نظام زبان (لانگ) است؛ چرا که در هیأت درام- واژگانی محدود، میتواند عبارات نامحدودی را پدیدار سازد. مَثَل:
«در دور دست، درخت توتی بهروی تپهای گلآلود در خاک فرو شده است، آسمانی خاکستری نیز در پس آن نمایان است. در آنی، هوای راکد، با نسیمی که به سمت تپه وزیدن گرفته، درهم میشکند. و زنی جوان، با چمدانی در دست از راست قاب وارد شده و به سمت درخت توت پیش میرود، و با رسیدن به تپه، رفتهرفته از راست قاب خارج میشود.»
در متن بالا، ما با عبارات تصویری مواجهایم که در این ایماژ- نما گنجانده شده است: درخت توتی آنجا هست؛ نسیمی میوزد. و زن جوانی پیش میرود و چه و چه... . خُب، تا اینجای ماجرا که رسیدهایم به آرای کریستین متز! امّا نکتهای در اینجا پنهان است: در قامت یک ایماژ-نمای تک افتاده، میتوان، درام-واژهاي نظیر «رفتن» از آن استخراج کرد. در حقیقت، این «درام- واژه» هستهي مرکزی نماست، که یک وضعیّت را به وضعیتّی نو دگرگون میسازد. امّا به هر روی، نمیتوان این واقعیّت را نادیده انگاشت که این نوع کاهش تحلیلی همیشه جواب نمیدهد. چرا که در نمایی درشت از یک رادیو چه درام-واژهای میتواند نمود یابد؟
به تعبیر من، جدای از خاصبودگی درام-واژه و عدم تعمیمپذیری عامّش، وضعیتّی به دست میدهد که میتوانْ یک گام به نظام زبانی سینمایی نزدیکتر شد. نظامی که با حفظ ویژگی «تصویر- حرکت»، آن را به نحوی ساختمند پدیدار سازد.
ن.
نظرات
ارسال یک نظر